.
یه بار هم رفتم دست کشیدم رو آفتابه ، ازش یه غول اومد بیرون
.
بهم گفت آرزو کن
.
گفتم یه خونه میخوام , گفت خب من اگه خونه داشتم تو آفتابه میخوابیدم !!؟؟
.
خیلی منطقی بود لامصب !
مرد: راهی برای بیشتر زندگی کردن هست؟
دکتر: ازدواج کن..
مرد: کمکی هم میکنه؟
دکتر: نه ، ولی فکر زندگی بیشتر دیگه به ذهنت نمیاد!
یکی از آرزوهام اینه که سیستمی طراحی بشه که نیوفولدرها
.
با توجه به محتویاتشون خودشون واسه خودشون اسم انتخاب کنن !
.
انصافا کار سختیه … دانشمندا هم که نشستن دارن انگری بردز بازی میکنن !
حیف نون پسرش میره سربازی بهش میگه :
پسرم خوب کاراشونو یاد بگیر ، اومدی یه پاسگاه واست میزنم !