سخنان ناب بزرگان و فرهنگ گمشده

سخنانی که دلسوزانه با ما حرف می زنند

سخنان ناب بزرگان و فرهنگ گمشده

سخنانی که دلسوزانه با ما حرف می زنند

جوک : نداشتیم


قدیما وقتی شام نداشتیم،تن ماهی میخوردیم،


بعد تن ماهی شد 7 هزار تومن رو آوردیم به املت،

حالا هم که گوجه شده 6 تومن ، نمیدونم از این به بعد چه خاکی باید بخوریم

ضرب المثل های بروز شده ایرانی!!!


بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!

موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!

آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان می گردیم!

آب که سر بالا میره، قورباغه وی متال" میخونه!!!

پرادو سواری دولا دولا نمیشه!

نابرده رنج گنج میسر نمی شود -- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد

اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!

گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!

پاتو از پارکتت درازتر نکن!

هری پاتر آخرش خوشه!

قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!

گیرم پاپی تو بود فاضل  -- از فضل پاپی تو را چه حاصل

ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!

ادکلن آن است که خود ببوید -- نه آنکه فروشنده بگوید

ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!

بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!

یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom)

سرش بوی پیتزا ی سبزیجات میده!!!

آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!

زبیده دید

 

بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد…پاکی و

 

طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همان جا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز

 

هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه

 

علف و گُل صحرایی گذاشت.

 

ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد.

 

به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟

 

بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.

 

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟!

 

بهلول گفت:می فروشم.

 

- قیمت آن چند دینار است؟

 

- صد دینار.

 

زبیده خاتون گفت: من آن را می خرم.

 

بهلول صد دینار را گرفت و گفت: این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

 

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

 

بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها

 

را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

 

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت

 

رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند.

 

یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای

 

!!!

 

وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد

 

گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:یکی از همان بهشت هایی را که

 

به زبیده فروختی به من هم بفروش!

 

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: به تو نمی فروشم !!!

 

هارون گفت: اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.

 

بهلول گفت:اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم!!!

 

هارون ناراحت شد و پرسید: چرا؟

 

بهلول گفت: زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

پسرم

مرد جوانی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه‏ های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت:…

من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به دست او داد. پسر، کنجکاو ولی نا امید، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا، که روی آن نام او طلاکوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت: با تمام مال و دارایی که داری، یک انجیل به من می دهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.

 سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده. یک روز به این فکر افتاد که پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینکه اقدامی بکند، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی که به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیکه اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد. در کنار آن، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.

هتل یخی در سوئد

هتل یخی در سوئد
این عکس ها بهترین عکس های مطبوعاتی از این هتل یخی در سوئد هستند که در سال ۲۰۱۲ گرفته شده اند.این هتل از ۱۰ هزار تن یخ و ۳۰ هزار تن برف خالص ساخته شده است

























پند استاد به شاگرد


استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می گذشت.استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه بار امده ای را از میان زمین برکند.

جوان دست انداخت و براحتی ان رااز ریشه خارج کرد.پس از چندقدمی که گذشتند٬ به درخت بزرگی رسیدند که شاخه های فراوان داشت .استاد گفت:این درخت راهم از جای بر کن.

 

جوان هرچه کوشید ٬نتوانست.استاد گفت:

بدان که تخم زشتی ها مثل کینه ٬حسدو هرگناه دیگر هنگامی که در دل اثر گذاشت٬ مانند ان نهال نورسته است ٬ که براحتی می توانی ریشه ان رادر خود برکنی٬ولی اگر ان را واگذاری٬بزرگ و محکم شودو همچون ان درخت در اعماق جانت ریشه زند.پس هرگز نمی توانی انرا برکنی و ازخود دور سازی.

 

شیشه ای

حکایت, حکایت بسیار

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.

 

عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟

 

گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.

 

بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟

 

گفت: خودم را می بینم!

 

عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی، در حالیکه آینه و پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده اند. اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی. این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن، وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند. اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.

آیین های عــاشقانه

تمام این آیین های عاشقانه که در زیر به آنها اشاره می شود ساده اما قدرتمند هستند. آنها به ما کمک می کنند تا در روابطمان احساسات بسیار خاص درونی، عواطف، هیجانات و عشق را لمس کنیم.

آیین های عاشقانه ساده اما قدرتمند

 

این آیین ها به مردان اطمینان می دهند که با انجام بعضی کارها عشق همسرشان را به دست بیاورند و برای زنان نیز تضمین لازم برای دریافت توجه، مراقبت و حمایت از جانب همسرشان را فراهم کرده و باعث زنده ماندن هیجانات و عواطفشان می شود. ای کاش که به این طریق عشق و لذت شما همیشه رو به رشد باشد و از این هدیه خاص خداوندی لذت ببرید. شما استحقاق آن را دارید. «جان گری»

آیین های عاشقانه

جادوی گل

هنگامی که یک مرد به صورت خوانگیخته و بدون درخواست همسرش برای او گل می برد، به همسرش نشان می دهد که به او اهمیت داده و نیازهای او را درک می کند. این نوع نمادها اهمیت زیادی در ایجاد عشق دارند.

ترتیب دادن برنامه ای برای با هم بودن

مرد برای زمانی خاص برنامه ریزی می کند، قرار می گذارد، بلیت تهیه می کند، رانندگی می کند و مراقب همه چیز حتی مسائل جزیی نیز هست؛ اینها عشق هستند.

هنگامی که مرد مسوولیت مراقبت از چیزی را برعهده می گیرد به همسرش فرصت آرامش و لذت بردن از زندگی را می دهد. عشق مانند گذراندن یک تعطیلات کوتاه مدت است که به زن اجازه می دهد به جنبه های زنانه خودش توجه بیشتری داشته باشد.

لحظه های عاشقانه به خصوص برای زنانی که از ابراز احساساتشان رضایت نداشته یا برای انجام آن احساس راحتی نمی کنند بسیار مفید است. در یک لحظه عاشقانه بدون آن که صحبتی درباره احساسات زن انجام گیرد، او می تواند احساس پذیرفته شدن، دوسته داشته شدن، درک شدن و حمایت شدن را لمس کند. او از این گفت و گوی بدون کلام سود سرشاری می برد. همچنین مرد با مهیا کردن نیازهای زن، به او نشان می دهد که نیازهای شریک زندگی اش را درک کرده و به آنها احترام می گذارد.

سفارش دادن غذا

یکی دیگر از آیین های کوچک برای غذا خوردن در بیرون، این است که مرد از همسرش بپرسد چه غذایی را دوست دارد و بعد از آمدن گارسون آن را سفارش دهد.

اگرچه نیازی نیست که مرد همیشه این کار را انجام دهد اما انجام آن، این پیام را به زن می دهد که او مورد توجه و علاقه همسرش است. بدین وسیله مرد علایق همسرش را شناخته و به آنها اهمیت می دهد.

سفارش دادن غذا برای زن به وسیله همسرش فقط یک آیین عاشقانه است که می گوید: «همیشه شما کارهای زیادی را برای من و دیگران انجام می دهید، بنابراین اجازه دهید این کار را من برای شما انجام دهم.»

یک روش دیگر برای به یادماندنی کردن یک وعده غذایی در بیرون این است که مرد چیزهایی را که همسرش دوست دارد پیشنهاد بدهد. این کار این احساس را در زن افزایش می دهد که همسر او علایق و جزییات رفتارش را شناخته و به آنها اهمیت می دهد.

جالب این است که اگر زن غذا را به مرد پیشنهاد بدهد، او (مرد) ممکن است احساس کند که با مادرش به رستوران آمده که این دیگر عاشقانه نخواهد بود.

تشکر کردن از مرد

یکی از راه هایی که زن به واسطه آن می تواند تا حدی باعث ایجاد رابطه عاشقانه شود زمانی است که آنها برای داشتن ساعاتی خوش برای شام بیرون می روند و او (زن) به خاطر غذا یا رستوران از همسرش تشکر می کند. هنگامی که مرد همسرش را بیرون می برد در سطح هیجانی و عاطفی مقداری اعتبار به دست می آورد. اگر زن آن شام را دوست داشته باشد مرد احساس خواهد کرد: «بله این غذا را من پخته ام.»

هنگامی که زن به خاطر غذایی که شوهرش برای او فراهم کرده تشکر می کند، مرد با او احساس صمیمیت بیشتری خواهد کرد.

توجه به خوبی ها و نقاط مثبت

در صورتی که مثلا مرد همسرش را به سینما ببرد و احساس کند که او فیلم را دوست نداشته است؛ برای اطمینان خاطر از او می پرسد: «از فیلم خوشت آمد؟»

واقعیت آن است که مرد نمی خواهد درباره سینما یا فیلم پاسخی بشنود؛ بلکه او خواهان کمی گفت و گو و اظهار نظر صمیمانه و مطبوع است تا احساس شکست نکند.

به منظور حمایت و محافظت از مرد در این برهه حساس و نگران کننده زن باید بر روی نقاط مثبت و چیزهایی که خوب بوده تمرکز کرده یا اینکه از مرد تشکر و قدردانی کند.

 آیین های عاشقانه ساده اما قدرتمند      مجموعه: رازهای موفقیت

حتی اگر به طور مطلق هیچ چیز قشنگی در آن فیلم برایش وجود نداشته می تواند بگوید: «فکر نمی کنم تا به حال فیلمی شبیه به این دیده باشم.» در نتیجه مرد به سرعت پیام را دریافت و موضوع را عوض خواهد کرد. یا اینکه می تواند بگوید: «من فقط از بودن با تو لذت بردم.» مرد مسلما از این بابت قدردان و سپاسگزار خواهد بود.

برای دوام عشق در روابط، مواقعی وجود دارد که به راستی بهتر است چیزی گفته نشود، به خصوص در لحظه های حساس و آسیب زا.

گفتن حقایق

یکی از عوامل ضروری برای رشد دادن عشق و صمیمیت در روابطمان گفتن حقیقت است اما وقت شناسی نیز به همان اندازه مهم است. شما برای آن که عشقی ماندگار و بادوام داشته باشید، باید در زمان مناسب و به روشی که همسرتان را آزرده نکرده و به او آسیبی نرسانید با او صحبت کنید. هنگامی که مرد احساس کند قدر و ارزش او درک می شود، راحت تر به همسرش گوش داده و با مهربانی به احساسات و نیازهای او پاسخ می دهد. اگر مرد احساس کند همسرش میخواهد بگوید: «تو کارها را خوب انجام نمی دهی.»

گفت و گو کردن

هنگامی که زن بتواند از خودش محافظت کرده و خودش پشتیبان خودش باشد یک مشکل بزرگ به وجود می آید، به این ترتیب در واقع مردان بیکار می شوند. آنها از کاری که هزاران سال به آن مشغول بوده اند برکنار خواهند شد.

اگرچه هنگامی که زنان نقش مدیر و تولیدکننده را در جامعه برعهده داشته باشند و از خودشان محافظت کنند دیگر تمایلی به وابسته بودن به مردان نخواهند داشت، اما در این وضعیت ناگهان نیازی جدید متولد خواهد شد. نیاز به یک مرد برای مصاحبت، نیاز به یک همسر که آنها را واقعا دوست داشته باشد و برای آنها نگران شود.

زنان امروز در بخشی از شبانه روز و غالبا در انتتهای روز نیاز به ارتباط و احساس مورد توجه بودن را بیشتر لمس می کنند.

در ۲۰ سال اخیر یکی از شکایات و گله های اصلی زنان فقدان روابط صمیمانه در زندگیشان بوده است. دلیل آن کاملا واضح است؛ زنانی که به علت کار بیش از حد فرسوده شده اند، برای دست و پنجه نرم کردن با فشارهایی که آنها را از پا درآورده، نیاز به صحبت کردن بیشتر درباره احساساتشان دارند.

با صحبت کردن با همسر است که مرد دوباره بر مسند خویش برمی گردد و می تواند به روشی جدید ولی برابر، از نظر اهمیت، همسرش را مورد پشتیبانی قرار دهد.

یادداشت گذاشتن

یکی دیگر از آیین های عاشقانه، نوشتن یک درخواست یا تقاضا به صورت یادداشت است. در مواقعی که زن چیزی از همسرش می خواهد ولی مرد بنا به هر دلیلی توانایی پاسخگویی فوری به آن را ندارد، بهترین راه حل گذاشتن یادداشت برای یادآوری است.

اگر مرد یادداشت نگذارد همسرش احساس خواهد کرد که باید آن را یادآوری کند و در نتیجه بارها و بارها آن را به همسرش خواهد گفت.

زنان نسبت به مردانی که به آنان توجه می کنند، گوش می دهند و فورا به درخواست های آنان می پردازند یا در نهایت برای آنان یادداشت می گذارند، احساس عشق و علاقه می کنند. پاسخ های فوری از جانب مرد، به زن این احساس را می دهد که همسرش واقعا به خاطر او آنجاست.

در همان حال که زوجین شیوه های زنده نگه داشتن و خلق عشق را تمرین می کنند، رفته رفته این کار برایشان ساده تر خواهد شد. هنگامی که مرد به خاطر انجام بعضی کارها زودتر از موعدی که انتظار دارد تشکر و تقدیر دریافت می کند انرژی بیشتری برای انجام آن کار احساس می کند. اگر زن همواره شرایط را به گونه ای فراهم سازد که همسرش بفهمد تا چه حد با انجام چنین کارهای کوچکی پیش او ارج و قرب پیدا می کند، مرد نیز همواره به انجام این کارها ادامه خواهد داد.

وقتی مرد به خاطر زن عرق می ریزد

یک زن امروزی دیگر در زندگی روزمره اش به هیچ وجه احساس نمی کند همسرش مراقب اوست؛ این در حالی است که مطمئنا مرد هنوز به خاطر او و خودش بیرون رفته وبه سختی کار می کند. البته امروزه اغلب زنان هم مشغول به کار در بیرون از منزل هستند.

عشق چیزی است که در زن این احساس را به وجود می آورد که تنها نیست و کسی هست که نگران اوست. هر کار کوچکی که مرد برای همسرش انجام می دهد بیانگر این است که او مواظب همسرش است و در نهایت عشق ایجاد می شود.

تعریف و تمجید کردن

یکی دیگر از آیین های کوچک، تعریف و تمجید کردن از زنان در مواقعی است که آنان لباس خاص و متفاوت به تن کرده اند. همگامی که مردان به پوشش همسرشان توجهی نمی کنند، ممکن است بسیار دلسرد و ناامید شوند. در اینجا چند جمله که مردان می توانند برای تعریف و تمجید از یک زن بیان کنند آورده شده است:

تو خیلی زیبا و دلنشین به نظر می رسی.

تو امشب واقعا عالی به نظر می رسی.

در این لباس چقدر دوست داشتنی تر شده ای.

تو عالی به نظر می رسی.

گوشواره هایت زیبا هستند.

من واقعا رنگی را که پوشیدی دوست دارم.

تو به صورت شگفت آوری قشنگ هستی.

 

مردگان چه زمانی جواب زندگان را میشنوند؟

قدس آنلاین:زیارت قبور مایه تنبه زنده گان است و انسانهای عاقل و اندیشه ورز با زیارت قبور نکات عبرت انگیزی می آموزند

روایت و احادیثی در باب اینکه چگونه به زیارت قبور برویم و چه بخوانیم تا ثوابی برای خود ما و مردگان همراه داشته باشد وارد شده است.اما جالب است بدانید که مردگان در برخی مواقع می توانند با ما سخن بگویند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هنگامی که مردگان خود را زیارت می کنید(اگر) قبل از طلوع خورشید(باشدصدای شمارا )می شنوند و جواب می دهند
هنگامی که بعد از طلوع خورشید زیارت کنیدصدای شما را می شنوند و ولی جواب شما را نمی دهند
(جامع احادیث الشیعة ج۳ص ۵۳۶)