سخنان ناب بزرگان و فرهنگ گمشده

سخنانی که دلسوزانه با ما حرف می زنند

سخنان ناب بزرگان و فرهنگ گمشده

سخنانی که دلسوزانه با ما حرف می زنند

دختر و پیرمرد


فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
پیرمرد- غمگینی؟
دخترک- نه .
پیرمرد- مطمئنی ؟
دخترک- نه .
پیرمرد- چرا گریه می کنی ؟
دخترک- دوستام منو دوست ندارن .
پیرمرد- چرا ؟
دخترک- جون قشنگ نیستم .
پیرمرد-قبلا اینو به تو گفتن ؟
دخترک- نه .
-پیرمرد
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
دخترک- راست می گی ؟
پیرمرد -از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد کور اشک هاش را پاک کرد و رفت !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد