مامانم آدم مذهبیه!
رفتیم یه عروسیِ پُرِ دَرُ داف،خفنا!!!
ما زدیمُ رقصیدیم.شب نشستیم تو ماشین که برگردیم مامانم گفت:
توام آب واست نیست وگرنه شنا گرِ ماهری هستیا!!!
منم گفتم از پیامبر حدیث داریم به فرزندان خود از کودکی شنا تیر اندازی و اسب سواری را بیاموزید!!
مامانمو میگی
من
داداشم